شرق اندوه
- شعر و ادب
به زمین (سهراب سپهری، شرق اندوه) افتاد . و چه پژواکی که شنید اهریمن
به زمین : سهراب سپهری (شرق اندوه) افتاد . و چه پژواکی که شنید اهریمن. و چه لرزی که دوید…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
بودهی – Bodhi (سهراب سپهری، شرق اندوه) آنی بود ، در ها وا شده بود .
بودهی – Bodhi : سهراب سپهری (شرق اندوه) آنی بود ، در ها وا شده بود . برگی نه ،…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
تا (سهراب سپهری، شرق اندوه) بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن.
تا : سهراب سپهری (شرق اندوه) بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. – آمده ام ،…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
تا گل هیچ (سهراب سپهری، شرق اندوه) می رفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه!
تا گل هیچ : سهراب سپهری (شرق اندوه) می رفتیم، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سیاه !…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
تراو (سهراب سپهری، شرق اندوه) در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم
تراو : سهراب سپهری (شرق اندوه) در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم. در سفالینه…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
تنها باد (سهراب سپهری، شرق اندوه) سایه شدم، و صدا کردم:
تنها باد : سهراب سپهری (شرق اندوه) سایه شدم، و صدا کردم: کو مرز پریدنها، دیدنها؟ کو اوج نه من،…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
روانه (سهراب سپهری، شرق اندوه) چه گذشت ؟
روانه : سهراب سپهری (شرق اندوه) چه گذشت ؟ – زنبوری پر زد – در پهنه… – وهم. این سو…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
شکپوی (سهراب سپهری، شرق اندوه) بر آبی چین افتاد ،سیبی به زمین افتاد.
شکپوی : سهراب سپهری (شرق اندوه) بر آبی چین افتاد ،سیبی به زمین افتاد. گامی ماند. زنجره خواند. همهمه ای…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
شورم را (سهراب سپهری، شرق اندوه) من سازم : بندی آواز. برگیرم، بنوازم. برتارم زخمه
شورم را : سهراب سپهری (شرق اندوه) من سازم : بندی آواز . برگیرم ، بنوازم. برتارم زخمه لا می…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
شیطان هم (سهراب سپهری، شرق اندوه) از خانه بدر، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا می رفت.
شیطان هم : سهراب سپهری (شرق اندوه) از خانه بدر ، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا می رفت.…
بیشتر بخوانید »