شعر و ادب

پرستو «فریدون مشیری» ستاره گم شد و خورشید سر زد

پرستو : فریدون مشیری (گناه دریا)

ستاره گم شد و خورشید سر زد

پرستویی به بام خانه پر زد

در آن صبحم صفای آرزویی

شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد

پرستو باشم و از دام این خاک

گشایم پَر به سوی بام افلاک

ز چشم‌انداز بی ‌پایان گردون

در‌آویزم به دنیایی طربناک

پرستو باشم و از بام هستی

بخوانم نغمه‌های شوق و مستی

سرودی سر کنم با خاطری شاد

سرود عشق و آزادی ‌پرستی

پرستو باشم از بامی به بامی

صفای صبح را گویم سلامی

بهاران را برم هر جا نَویدی

جوانان را دهم هر سو پیامی

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم

لب بامت ز حال دل بنالم

وگر پروا کنم بر من نگیری

که می‌ترسم زنی سنگی به بالم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا