شعر و ادب

بیرون شد از گمار «هوشنگ ابتهاج» راه در جنگل اوهام گم است

بیرون شد از گمار : هوشنگ ابتهاج (یادگار خون سرو)

راه در جنگل اوهام گم است

سینه بگشای چو دشت

اگرت پرتو خورشید حقیقت باید

وقتی از جنگل گم

پا نهادی بیرون

و رها گشتی

از آن گره کور گمار

ناگهان آبشاری از نور

بر سرت می ریزد

و آسمان

با همه پهناوری بی مرزش

در تو می آمیزد

ای فراز آمده از جنگل کور

هستی روشن دشت

آشکارا بادت

بر لب چشمه خورشید زلال

جرعه نور گوارا بادت

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا