سالهای صبوری
- شعر و ادب
چشمه عشق «حمید مصدق» زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم
چشمه عشق : حمید مصدق (سالهای صبوری) زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم دل دادم و شعر عشق…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
غزلواره «حمید مصدق» این عشق ماندنی
غزلواره : حمید مصدق (سالهای صبوری) این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستن سرودنی ست…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
رشک نوبهار «حمید مصدق» من مرگ نور را
رشک نوبهار : حمید مصدق (سالهای صبوری) من مرگ نور را باور نمی کنم و مرگ عشقهای قدیمی را مرگ…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
حسادت «حمید مصدق» مگر آن خوشه گندم
حسادت : حمید مصدق (سالهای صبوری) مگر آن خوشه گندم مگر سنبل مگر نسرین تو را دیدند که سر خم…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
شاه بیت «حمید مصدق» من ندانم که کیم
شاه بیت : حمید مصدق (سالهای صبوری) من ندانم که کیم من فقط می دانم که تویی شاه بیت غزل…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
پیوند جاودان «حمید مصدق» قلب من و تو را
پیوند جاودان : حمید مصدق (سالهای صبوری) قلب من و تو را پیوند جاودانه مهری ست درنهان پیوند جاودانه ما…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
لبخند دره «حمید مصدق» دست او ایا نخواهد چید
لبخند دره : حمید مصدق (سالهای صبوری) دست او ایا نخواهد چید سیب را از شاخه امید نو نهال مهر…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
حیرت «حمید مصدق» آه ای عشق تو درجان و تن من جاری
حیرت : حمید مصدق (سالهای صبوری) آه ای عشق تو درجان و تن من جاری دلم آن سوی زمان با…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
درویش درد اندیش «حمید مصدق» گفتی که بود این در گریبان برده سر این مرد ؟
درویش درد اندیش : حمید مصدق (سالهای صبوری) گفتی که بود این در گریبان برده سر این مرد ؟ این…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
هرگز «حمید مصدق» من تمنا کردم
هرگز : حمید مصدق (سالهای صبوری) من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی هرگز هرگز…
بیشتر بخوانید »