شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۱۲۳۲ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۲۳۲

 
هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش
با زهره درآ گویان در حلقه مستانش
هر جان که بود محرم بیدار کنش آن دم
وان کو نبود محرم تا حشر بخسبانش
می‌گو سخنش بسته در گوش دل آهسته
تا کفر به پیش آرد صد گوهر ایمانش
یک برق ز عشق شه بر چرخ زند ناگه
آتش فتد اندر مه برهم زند ارکانش
آن جا که عنایت‌ها بخشید ولایت‌ها
آن جا چه زند کوشش آن جا چه بود دانش
آن جا که نظر باشد هر کار چو زر باشد
بی‌دست برد چوگان هر گوی ز میدانش
شمس الحق تبریزی کو هر دل بی‌دل را
می‌آرد و می‌آرد تا حضرت سلطانش

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا