شعر و ادب

گناه دریا «فریدون مشیری» چه صدف‌ها که به دریای وجود

گناه دریا : فریدون مشیری (گناه دریا)

چه صدف‌ها که به دریای وجود

سینه‌هاشان ز گهر خالی بود!

ننگ نشناخته از بی‌ هنری

شرم ناکرده ازاین بی ‌گهری

سوی هر درگهشان روی نیاز

همه جا سینه گشایند به ناز

زندگی ــ دشمن دیرینه ــ من

چنگ انداخته در سینه من

روزوشب با من دارد سر جنگ

هرنفس از صدف سینه تنگ

دامن افشان گهرآورده به چنگ

وان گهرها… همه کوبیده به سنگ!

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا