شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۱۹۴۱ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

 
مهره‌ای از جان ربودم بی‌دهان و بی‌دهان
گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد
هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان
پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم
هستم اکنون در میان و در میان و در میان
گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه
در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان
اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه
رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان
نک نشان لاله رویی لاله رویی لاله‌ای
بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران
جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن
من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا