شعر و ادب

شبانه «احمد شاملو» ای خداوند! از درون شب

شبانه : احمد شاملو (باغ آینه)

به اسماعیل صارمی

ای خداوند! از درونِ شب

گوش با زنگِ غریوی وحشت‌انگیزم

گر نشینم منکسر بر جای

ور ز جا چون باد برخیزم،

ای خداوند! از درونِ شب

گوش با زنگِ غریوی وحشت‌انگیزم.

می‌کِشم هر ناله‌ی این شامِ خونین را

در ترازوی غریواندیش،

می‌چشم هر صوتِ بی‌هنگامِ مسکین را

در مذاقِ نعره‌جوی خویش.

گوش با زنگِ غریوی وحشت‌انگیزم

ای خداوند! از درونِ شب.

گر ندارم جنبشی با جای

ور ندارم قصه‌یی با لب،

گوش با زنگِ غریوی وحشت‌انگیزم

ای خداوند! از درونِ شب.

فروردین ۱۳۳۷

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا