باغ آینه
- شعر و ادب
خواب وجینگر «احمد شاملو» خواب چون درفکند از پایم
خوابِ وجینگر : احمد شاملو (باغ آینه) خواب چون درفکند از پایم خسته میخوابم از آغازِ غروب لیک آن هرزه…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
مثل این است… «احمد شاملو» مثلِ این است، در این خانهی تار
مثلِ این است… : احمد شاملو (باغ آینه) مثلِ این است، در این خانهی تار، هرچه، با من سرِ کین…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
حریقِ قلعهیی خاموش … «احمد شاملو» برای مادرم
حریقِ قلعهیی خاموش … : احمد شاملو (باغ آینه) برای مادرم زنی شب تا سحر گریید خاموش. زنی شب تا…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
کلید «احمد شاملو» رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبو
کلید : احمد شاملو (باغ آینه) رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبو جوشید در دلم هوسی نغز:…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
اتفاق «احمد شاملو» مردی ز باد حادثه بنشست
اتفاق : احمد شاملو (باغ آینه) مردی ز بادِ حادثه بنشست مردی چو برقِ حادثه برخاست آن، ننگ را گُزید…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
برف «احمد شاملو» برف نو، برف نو، سلام، سلام!
برف : احمد شاملو (باغ آینه) برفِ نو، برفِ نو، سلام، سلام! بنشین، خوش نشستهای بر بام. پاکی آوردی ــ…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
شبگیر «احمد شاملو» برای ادیب خوانساری و سحرِ صدایش
شبگیر : احمد شاملو (باغ آینه) برای ادیب خوانساری و سِحرِ صدایش مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت شب، چرایی…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
غروب «سیارود» «احمد شاملو» میچکد سمفونی شب
غروبِ «سیارود» : احمد شاملو (باغ آینه) میچکد سمفونیِ شب آرام روی دلتنگیِ خاموشِ غروب. مغرب از آتشِ افسردهی روز…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
در دوردست… «احمد شاملو» در دوردست، آتشی اما نه دودناک
در دوردست… : احمد شاملو (باغ آینه) در دوردست، آتشی اما نه دودناک در ساحلِ شکفتهی دریای سردِ شب پُرشعله…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
بر سنگفرش «احمد شاملو» یاران ناشناختهام
بر سنگفرش : احمد شاملو (باغ آینه) یارانِ ناشناختهام چون اخترانِ سوخته چندان به خاکِ تیره فروریختند سرد که گفتی…
بیشتر بخوانید »