شعر و ادب

سرودِ ششم «احمد شاملو» شگفتا که نبودیم

سرودِ ششم : احمد شاملو (حدیث بی‌ قراری ماهان)

شگفتا

که نبودیم

عشقِ ما

در ما

حضورِمان داد.

پیوندیم اکنون

آشنا

چون خنده با لب و اشک با چشم

واقعه‌ی نخستین دمِ ماضی.

غریویم و غوغا

اکنون،

نه کلامی به مثابهِ مصداقی

که صوتی به نشانه‌ی رازی.

هزار معبد به یکی شهر…

بشنو:

گو یکی باشد معبد به همه دهر

تا من آنجا برم نماز

که تو باشی.

چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام از شرمِ ناتوانی‌ خویش:

درختِ معجزه نیستم

تنها یکی درختم

نوجی در آبکندی،

و جز اینم هنری نیست

که آشیانِ تو باشم،

تختت و

تابوتت.

یادگاریم و خاطره اکنون. ــ

دو پرنده

یادمانِ پروازی

و گلویی خاموش

یادمانِ آوازی.

۹ فروردینِ ۱۳۷۲

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا