شعر و ادب

زبان بی زبانان «فریدون مشیری» غنچه با لبخند

زبان بی زبانان : فریدون مشیری (لحظه ها و احساس)

غنچه با لبخند

می گوید تماشایم کنید

گل بتابد چهره همچون چلچراغ

یک نظر در روی زیبایم کنید

سرو ناز

سرخوش و طناز

می بالد به خویش

گوشه چشمی به بالایم کنید

باد نجوا می کند در گوش برگ

سر در آغوش گلی دارم کنار چتر بید

راه دوری نیست پیدایم کنید

آب گوید

زاری ام را بشنوید

گوش بر آوای غم هایم کنید

پشت پرده باغ اما

در هراس

باز پاییز است و در راهند آن دژخیم و داس

سنگ ها

هم حرفهایی می زنند

گوش کن

خاموش ها گویا ترند!!!

از در و دیوار می بارد سخن

تا کجا دریابد آن را جان من

در خموشی های من فریاد هاست

آن که دریابد چه می گویم کجاست

آشنایی با زبان بی زبانان چو ما

دشوار نیست

چشم و گوشی هست مردم را دریغ

گوش ها هشیار نه

چشم ها بیدار نیست

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا