شعر و ادب

روی در روی سیاهی «فریدون مشیری» ایستاده، راست

روی در روی سیاهی : فریدون مشیری (آه، باران)

روی در روی سیاهی

ایستاده، راست

یکه و تنها، تمام شب

در کلامش، نور

بر زبان، آتش

برلبش، فریاد:

شمع.

*

شعله افزون می کند گر سر به تیغش بر زنند!

تیرگی گم می شود چون شمع ها روشن کنند.

راست ــ هم چون شمع ــ خواهد ایستاد آیا

روی در روی سیاهی

یک تن از این جمع؟

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا