شعر و ادب

در دوردست… «احمد شاملو» در دوردست، آتشی اما نه دودناک

در دوردست… : احمد شاملو (باغ آینه)

در دوردست، آتشی اما نه دودناک

در ساحلِ شکفته‌ی دریای سردِ شب

پُرشعله می‌فروزد.

آیا چه اتفاق؟

کاخی‌ست سربلند که می‌سوزد؟

یا خرمنی ــ که مانده ز کینه

در آتشِ نفاق ــ؟

هیچ اتفاق نیست!

در دوردست، آتشی اما نه دودناک

در ساحلِ شکفته‌ی شب شعله می‌زند؛

وین‌جا، کنارِ ما، شبِ هول است

در کامِ خویش گرم

وز قصه باخبر.

او را لجاجتی‌ست که، با هرچه پیشِ دست،

روی سیاه را

سازد سیاه‌تر.

آری! در این کنار

هیچ اتفاق نیست:

در دوردست آتشی اما نه دودناک،

وین‌جای دودی از اثرِ یک چراغ نیست!

۱۳۳۸

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا