شعر و ادب

حریقِ قلعه‌یی خاموش … «احمد شاملو» برای مادرم

حریقِ قلعه‌یی خاموش … : احمد شاملو (باغ آینه)

برای مادرم

زنی شب تا سحر گریید خاموش.

زنی شب تا سحر نالید، تا من

سحرگاهی بر آرم دست و گردم

چراغی خُرد و آویزم به برزن.

زنی شب تا سحر نالید و ــ افسوس! ــ

مرا آن ناله‌ی خامُش نیفروخت:

حریقِ قلعه‌ی خاموشِ مردم

شبم دامن گرفت و صبحدم سوخت.

حریقِ قلعه‌ی خاموش و مدفون

به خاکستر فرو دهلیز و درگاه

حریقِ قلعه‌ی خاموش ــ آری ــ

نه شب گرییدنِ زن تا سحرگاه.

19 اسفند 1336

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا