شعر و ادب

تنها درخت کوچه ما در میان شهر «فریدون مشیری» طومار تلاش

طومار تلاش : فریدون مشیری (بهار را باورکن)

تنها درخت کوچه ما در میان شهر

تیری است بی چراغ

اهل محله مردم زحمتکش صبور

از صبح تا غروب

در انتظار معجزه ای شاید

در کار برق و آب

امضای این و آن را طومار می کنند

شب ها میان ظلمت مطلق سکوت محض

بر خود هجوم دغدغه را تا سرود صبح

هموار می کنند

گفتم سرود صبح ؟

آری به روی شاخه آن تیر بی چراغ

زاغان رهگذر

صبح ملول گمشده در گرد و خاک را

اقرار می کنند

بابک میان یک وجب از خاک باغچه

بذری فشانده است

وزحوض نیمه آب

تا کشتزار خویش

نهری کشانده است

وقتی که کام حوض

چون کام مردمان محل خشک می شود

از زیر آفتاب

گلبرگ های مزرعه سبز خویش را

با قطره های گرم عرق آب می دهد

در آفتاب ظهر که من می رسم ز راه

طومار تازه ای را همسایه عزیز

با خواهش و تمنا با عجز و التماس

از خانه ای به خانه دیگر

سوقات می برد

این طفل هشت ساله ولیکن

کارش خلاف اهل محله است

در آفتاب ظهر که من می رسم ز راه

با آستین بر زده در پای کشتزار

بر گونه قطره های عرق شهد خوشگوار

از بیخ و بن کشیده علف های هرزه را

فریاد می زند

بابا بیا بیا

گل کرده لوبیا

لبخند کودکانه او درس می دهد

کاین خاک خارپرور باران ندیده را

با آستین بر زده آباد می کنند

از ریشه می زنند علف های هرزه را

آنگاه

با قطره های گرم عرق باغ های سبز

بنیاد می کنند

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا