شعر و ادب

تا سحر از پشت دیوار شب «فریدون مشیری» ستاره و …

ستاره و … : فریدون مشیری (تا صبح تابناک اهورایی)

تا سحر از پشت دیوار شب،

این دیوار ظلمت‌پوش

دم ‌به دم پیغام سرخ مرگ

می رسد برگوش.

من به خود می پیچم از پژواک این پیغام

من به دل می لرزم از سرمای این سرسام

من فرو می ریزم از هم.

می شکافد قلب شب را نعره رگبار

می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد

وز پی آن ناله‌های درد

می پچید میان کوچه‌های سرد

زیر این آوار

تا ببینم آسمان، هستی، خدا

خوابند یا بیدار

چشم می‌دوزم به این دیوار

این دیوار ظلمت‌پوش

وز هجوم درد

می‌روم از هوش

آه! آنجا:

هر گلوله می‌شود روشن

یک ستاره می شود خاموش!

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا