شعر و ادب

ای امید نا امیدی ‌های من «فریدون مشیری»

ای امید نا امیدی ‌های من : فریدون مشیری (گناه دریا)

برتن خورشید می‌پیچد به ناز، چادر نیلوفری رنگ غروب.

تک‌‌ درختی خشک در پهنای دشت، تشنه می ‌ماند در این تنگ غروب.

از کبود آسمان‌ها روشنی، می‌ گریزد جانب آفاق دور.

درافق، برلاله سرخ شفق؛ می ‌چکد از ابرها باران نور.

می گشاید دود شب آغوش خویش، زندگی را تنگ می گیرد به بر

باد وحشی می دود در کوچه ها؛ تیرگی سر می شکد از بام و در

شهر می خوابد به لالایی سکوت، اختران نجوا کنان بر بام شب

نرم نرمک باده ی مهتاب را، ماه می ریزد درون جام شب!

نیمه شب ابری به پهنای سپهر، می رسد از راه و می تازد به ماه

جغد می خندد به روی کاج پیر، شاعری می ماند و شامی سیاه

دردل تاریک این شب های سرد؛ ای امید نا امیدی های من

برق چشمان تو همچون آفتاب، می درخشید بر رخ فردای من

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا