شعر و ادب

گل‌های یاس «هوشنگ ابتهاج»

گل‌های یاس : هوشنگ ابتهاج (تاسیان)

دوش آن رشته های یاس که بود

خفته بر سینه ی دل انگیزت

راست گفتی که آرزوی من است

که چنان گشته گردن آویزت

با چه لبخندهای ناز آلود

با چه شیرین نگاه ِ شورانگیز

باز کردی ز گردن و دادی

به من آن یاس های عطر آمیز

بوسه دادم بسی به یاد ِ تواش

دلم از دست رفت و مست شدم

آن چنانش به شوق بوییدم

که به بوی خوشش ز دست شدم

دوش تا وقت ِ بامداد مرا

گل ِ تو در کنار ِ بالین بود

در بر ِ من بخفت و عطر افشاند

بسترم تا به صبح مشکین بود

به شگفت آمدم که این همه بوی

ز گلی این چنین عجب باشد

حیرتم زد که راز ِ این گل چیست

که چنینم از آن طرب باشد

آه ، دانستم ای شکوفه ی ناز !

راز ِ این بوی مستی آمیزت

کاندر آن رشته بود پیچیده

تاری از گیسوی دلاویزت

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا