شعر و ادب

گله «مهدی اخوان ثالث» شب خامش است و خفته در انبان تنگ روی

گله : مهدی اخوان ثالث (آخر شاهنامه)

شب خامش است و خفته در انبان تنگ روی

شهر پلید کودن دون، شهر روسپی

ناشسته دست و رو

برف غبار بر همه نقش و نگار او

بر یاد و یادگارش، آن اسب، آن سوار

بر بام و بر درختش، و آن راه و رهسپار

شب خاموش است و مردم شهر غبار پوش

پیموده راه تا قلل دور دست خواب

در آرزوی سایهٔ تری و قطره‌ای

رویای دیر باورشان را

کنده است همت ابری، چنانکه شهر

چون کشتی شده ست، شناور به روی آب

شب خامش است و اینک، خاموش‌تر ز شب

ابری ملول می‌گذرد از فراز شهر

دور آنچنانکه گویی در گوشش اختران

گویند راز شهر

نزدیک آنچنانک

گلدسته‌ها رطوبت او را

احساس می‌کنند

ای جاودانگی

ای دشت‌های خلوت و خاموش

باران من نثار شما باد

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا