شعر و ادب

کیوان ستاره بود «هوشنگ ابتهاج» ما از نژاد آتش بویدم

کیوان ستاره بود : هوشنگ ابتهاج (یادگار خون سرو)

ما از نژاد آتش بویدم

همزاد آفتاب بلند اما

با سرنوشت تیره خاکستر

عمری میان کوره بیداد سوختیم

او چون شراره رفت

من با شکیب خاکستر ماندم

کیوان ستاره شد

تا برفراز این شب غمناک

امید روشنی را

با ما نگاه دارد

کیوان ستاره شد

تا شب گرفتگان

راه سپید را بشناسند

کیوان ستاره شد

که بگوید

آتش

آنگاه آتش است

کز اندرون خویش بسوزد

وین شام تیره را بفروزد

من در تمام این شب یلدا

دست امید خسته خود را

دردستهای روشن او می گذاشتم

من در تمام این شب یلدا

ایمان آفتابی خود را

از پرتو ستاره او گرم داشتم

کیوان ستاره بود

با نور زندگانی می کرد

با نور درگذشت

او در میان مردمک چشم ما نشست

تا ایم ودیعه را

روزی به صبحدم بسپاریم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا