شعر و ادب

میعاد «احمد شاملو» در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.

میعاد : احمد شاملو (آیدا در آینه)

در فراسویِ مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.

آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده

روشنی و شراب را

آسمانِ بلند و کمانِ گشاده‌ی پُل

پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده

و راهِ آخرین را

در پرده‌یی که می‌زنی مکرر کن.

در فراسوی مرزهای تنم

تو را دوست می‌دارم.

در آن دوردستِ بعید

که رسالتِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد

و شعله و شورِ تپش‌ها و خواهش‌ها

به‌تمامی

فرومی‌نشیند

و هر معنا قالبِ لفظ را وامی‌گذارد

چنان چون روحی

که جسد را در پایانِ سفر،

تا به هجومِ کرکس‌هایِ پایان‌اش وانهد…

در فراسوهای عشق

تو را دوست می‌دارم،

در فراسوهای پرده و رنگ.

در فراسوهای پیکرهایِمان

با من وعده‌ی دیداری بده.

اردیبهشتِ ۱۳۴۳

شیرگاه

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا