شعر و ادب

این صبح تابناک اهورایی «فریدون مشیری» شهر

شهر : فریدون مشیری (تا صبح تابناک اهورایی)

این صبح تابناک اهورایی

نوباوه «طراوت» و « لبخند» است

این بامداد پاک بهشت آسا

آیینه جمال خدواند است

پیروزه‌گون سپهر درخشانش

چون آسمان آخر اسفند است

آنگونه شسته رفته که از این دور

پیدا در آن شکوه دماوند است

مهری که از نسیم رسد بر گل

همتای مهر مادر و فرزند است

گویی که تار و پود طبیعت نیز

از لطف این مشاهده خرسند است

آیا نسیم روح مسیحا نیست

کز ذره ذره زندگی آکنده است؟

دردا که با برآمدن خورشید

دیگر نه آن صفای خوش‌آیند است

دیگر نه این تبسم شیرین است

دیگر نه این ترنم دلبند است

روز است و گرم‌تاز د غلباران

در عرصه تقلب و ترفند است

روز است و های و هوی ریاکاران

هنگامه چه برد و چه بردند است

بازار چند و چون چپاول‌ها

تا: خونبهای جان بشر چند است؟

بس گونه‌گون فریب، که ایمان است

بس گونه‌گون دروغ که سوگند است

غارتگری به بادیه این سان نیست

نه، نه، که این و آن نه همانند است

تا شب همین بساط فراگیر است

فردا همین روال فزاینده است

آه آن طلوع روشن زیبا را

با این غروب تیره چه پیوند است

این صبح و شام می‌گذرد بر ما

اما بلای جان خردمند است

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا