شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۶۹۳ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۶۹۳

 
جانی که ز نور مصطفی زاد
با او تو مگو ز داد و بیداد
هرگز ماهی سباحت آموخت
آزادی جست سرو آزاد
خاری که ز گلبن طرب رست
گلزار به روی او شود شاد
دورست رواق‌های شادی
از آتش و آب و خاک و از باد
زین چار بسیط چون چلیپا
ترکیب موحدان برون باد
زان سو فلکیست نیک روشن
زان سو ملکیست بسته مرصاد
کمتر بخشش دو چشم بخشد
بینا و حکیم و تیز و استاد
با دیده جان چو واپس آیی
در عالم آب و گل به ارشاد
بینی تو و دیگران نبینند
هر سو نوری به رسم میلاد
در هر ابری هزار خورشید
در هر ویران بهشت آباد
تختی بنهی به قصر مردان
هم خیمه زنی به بام اوتاد
بویی ببری ز شمس تبریز
کو را است ملک مطیع و منقاد

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا