شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۱۷۰۷ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۷۰۷

 
چیزی مگو که گنج نهانی خریده‌ام
جان داده‌ام ولیک جهانی خریده‌ام
رویم چو زرگر است از او این سخن شنو
دادم قراضه زر و کانی خریده‌ام
از چشم ترک دوست چه تیری که خورده‌ام
وز طاق ابروش چه کمانی خریده‌ام
با خلق بسته بسته بگویم من این حدیث
با کس نگویم این ز فلانی خریده‌ام
هر چند بی‌زبان شده بودم چو ماهیی
دیدم شکرلبی و زبانی خریده‌ام
ناگاه چون درخت برستم میان باغ
زان باغ بی‌نشانه نشانی خریده‌ام
گفتم میان باغ خود آن را میانه نیست
لیک از میان نیست میانی خریده‌ام
کردم قران به مفخر تبریز شمس دین
بیرون ز هر دو قرن قرانی خریده‌ام

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا