شعر و ادب

شب پره ی ساحل نزدیک «نیما یوشیج» چوک و چوک!…

شب پره ی ساحل نزدیک : نیما یوشیج (مجموعه اشعار)

چوک و چوک!… گم کرده راهش در شب تاریک

شب پره ی ساحل نزدیک

دم به دم می کوبدم بر پشت شیشه.

شب پره ی ساحل نزدیک!

در تلاش تو چه مقصودی است؟

از اطاق من چه می خواهی؟

شب پره ی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) می گوید:

چه فراوان روشنایی در اطاق توست!

باز کن در بر من

خستگی آورده شب در من.

به خیالش شب پره ی ساحل نزدیک

هر تنی را می تواند برد هر راهی

راه سوی عافیتگاهی

وز پس هر روشنی ره بر مفری هست.

چوک و چوک!… در این دل شب کازو این رنج می زاید

پس چرا هر کس به راه من نمی آید…؟

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا