شعر و ادب

شب مثل شب شریر و سیاه است و پر ز درد «حمید مصدق» بخش۳

بخش۳ : حمید مصدق (با خویشتن نشستن در خود شکستن)

شب مثل شب شریر و سیاه است و پر ز درد

در شب شرارتی است که من گریه می کنم

و صبح بر صداقت من رشک می برد

با خوابهای خاطره خوش بودم

هر چند خواب خاطره ام تلخ

دیگر تو را به خواب نمی بینم

حتی خیال من

رخساره تو را

از یاد برده است

دیروز طفل خواهرم از روی میز من

تصویر یادبود تو را

ای داد برده است

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا