شعر و ادب

سر کوه بلند «مهدی اخوان ثالث» سر کوه بلند آمد سحر باد

سر کوه بلند : مهدی اخوان ثالث (آخر شاهنامه)

سر کوه بلند آمد سحر باد

ز توفانی که می‌آمد خبر داد

درخت سبزه لرزیدند و لاله

به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد

سر کوه بلند ابر است و باران

زمین غرق گل و سبزهٔ بهاران

گل و سبزهٔ بهاران خاک و خشت است

برای آن که دور افتد ز یاران

سر کوه بلند آهوی خسته

شکسته دست و پا، غمگین نشسته

شکست دست و پا درد است، اما

نه چون درد دلش کز غم شکسته

سر کوه بلند افتان و خیزان

چکان خونش از دهان زخم و ریزان

نمی‌گوید پلنگ پیر مغرور

که پیروزید از ره، یا گریزان

سر کوه بلند آمد عقابی

نه هیچش ناله‌ای، نه پیچ و تابی

نشست و سر به سنگی هشت و جان داد

غروبی بود و غمگین آفتابی

سر کوه بلند از ابر و مهتاب

گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب

اگر خوابند اگر بیدار، گویند

که هستی سایهٔ ابر است، دریاب

سر کوه بلند آمد حبیبم

بهاران بود و دنیا سبز و خرم

در آن لحظه که بوسیدم لبش را

نسیم و لاله رقصیدند با هم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا