شعر و ادب

دانسته های ما و «فریدون مشیری» بر بالِ باور …

بر بالِ باور … : فریدون مشیری (آواز آن پرنده غمگین)

دانسته های ما و

بر بال باورهایمان بسته ست.

وقتی که چیزی را می آموزیم؛

چندین چراغ تازه، در دهلیز باورها می افروزیم

*

بالاترین ناباوری مرگ است!

در عرصه پیکارمان با مرگ،

تدبیری نمی دانیم

وقتی شبیخون می زند، ناچار

در بهت، در ناباوری، خاموش می مانیم!

*

او را که تا دیروز می دیدیم،

او را که با هر ذره جان می پرستیدیم،

در باغ باورها،

در آن آفاقِ عطرافشان،

از دانش، از گفتار، از لبخندِ شیرینش،

گل هایِ نور و مهر می چیدیم؛

ناگاه!

باور کرد باید؟!

آه،

این درّه تاریک،

این خاموشیِ مطلق

این بهت، این بغض،

این فاصله، این ظلمت، این سرما و این سرسام؟

این آوار؟

این سنگِ سرد؟! این گور؟

این تا همیشه؟

تا ابد؟

تا بی نهایت؟

دور…!

آنگاه، بی او،

باز این مصیبت گاه،

و این راه!

*

ناباوری تیری است!

تیری گران، جانسوز.

آنگونه جانسوز است،

کز بال باورهای مان،

خون می چکد امروز!

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا