شعر و ادب

خزانی «مهدی اخوان ثالث» پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک

خزانی : مهدی اخوان ثالث (آخر شاهنامه)

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک

آنک، بر آن چنار جوان، آنک

خالی فتاده لانهٔ آن لک لک

او رفت و رفت غلغل غلیانش

پوشیده، پاک، پیکر عریانش

سر زی سپهر کردن غمگینش

تن با وقار شستن شیرینش

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک

رفتند مرغکان طلایی بال

از سردی و سکوت سیه خستند

وز بید و کاج و سرو نظر بستند

رفتند سوی نخل، سوی گرمی

و آن نغمه‌های پاک و بلورین رفت

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک

اینک، بر این کنارهٔ دشت، اینک

این کوره راه ساکت بی رهرو

آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک

آن کوچه باغ خلوت و خاموشت

از یاد روزگار فراموشت

پاییز جان! چه سرد،‌ چه درد آلود

چون من تو نیز تنها ماندستی

ای فصل فصل‌های نگارینم

سرد سکوت خود را بسراییم

پاییزم! ای قناری غمگینم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا