شعر و ادب

تخته پاره های کشتی شکسته ای «فریدون مشیری» ناخدا

ناخدا : فریدون مشیری (آواز آن پرنده غمگین)

تخته پاره های کشتی شکسته ای

در میان لای و گل نشسته بود

شعله های بی امان آفتاب

راهِ هر نگاه را

تا کرانه بسته بود.

ما میان زورقی، به روی آب

*

ناگهان پرنده ای

از میان تخته پاره ها، به آسمان پرید

خطّ جیغ جانخراش خویش را

در فضا کشید:

ــ ناخدا کجاست؟

*

شاید این پرنده،

روحِ ناامید یک غریق بود؛

در کشاکشی میان مرگ و زندگی،

در کمند پیچ و تاب ها؟

شاید این صدا، همیشه جاری است

در تلاطمِ عظیم آب ها!

*

سال ها و سال هاست،

بازتابِ« ناخدا کجاست؟»

در میان تخته پاره های هستی من است.

مثل این که روح من،

با همان پرنده همنواست!

زانکه این غریق نیز

همچنان به جستجوی ناخداست. 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا