شعر و ادب

برگ های سپید دفتر من «فریدون مشیری»

برگ های سپید دفتر من : فریدون مشیری (تشنه طوفان)

در دل خسته‌ام چه می‌ گذرد؟ این چه شوری‌ست باز در سر من؟

باز از جان من چه می‌خواهند، برگ‌های سپید دفتر من؟

من به ویرانه‌ های دل چون بوم، روزگاری‌ست های و هو دارم

ناله‌ای دردناک و روح‌گداز بر سر گور آرزو دارم

این خطوط سیاه سر در گم؛ دل من، روح من، روان من است

آن‌چه از عشق او رقم زده‌ام، شیرهٔ جان ناتوان من است

سوز آهم اثر نمی ‌بخشد، دفتری را چرا سیاه کنم؟

شمع بالین مرگ خود باشم، کاهش جان خود نگاه کنم

بس کنم این سیاه‌کاری، بس، گرچه دل ناله می‌کند: «بس نیست»

برگ‌های سپید دفتر من! از شما روسیاه‌تر کس نیست  

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا