شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۵۵۰ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۵۵۰

 
پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد
آب سیاه درمرو کآب حیات می‌رسد
نوبت عشق مشتری بر سر چرخ می‌زند
بهر روان عاشقان صد صلوات می‌رسد
جمله چو شهد و شیر شو وز خود خود فقیر شو
زانک ز شه فقیر را عشر و زکات می‌رسد
رحمت اوست کآب و گل طالب دل همی‌شود
جذبه اوست کز بشر صوم و صلات می‌رسد
در ظلمات ابتلا صبر کن و مکن ابا
کآب حیات خضر را در ظلمات می‌رسد

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا