معنی اسم غمزه
معنی اسم غمزه
اسم : غمزه
نوع : دخترانه
ریشه اسم : عربی
معنی : حرکت چشم و ابرو برای برانگیختن توجه دیگری، کرشمه، ناز
مترادف غمزه : دلال، دلربایی، عشوه، غنج، فتانی، فسون، قر، کرشمه، لوندی، ناز
برابر پارسی : کرشمه، ناز
فرهنگ فارسی معین
(غَ زِ) [ ع . غمزه ] 1 – (مص ل .) یک بار با چشم یا ابرو اشاره کردن . 2 – (اِمص .) اشاره با چشم و ابرو. 3 – پلک زدن از روی ناز و کرشمه.
فرهنگ فارسی عمید
۱. اشاره با چشم و ابرو.
۲. برهم زدن مژگان از روی نازوکرشمه: فغان از آن دو سیهزلف و غمزگان که همی / بدین زره ببُری و بدان زِ رَه ببَری (عنصری: ۳۴۹).
لغت نامه دهخدا
غمزه. [ غ َ زَ ] (ع مص ) یک بار به چشم اشاره کردن. (ناظم الاطباء). اسم مرت از غَمز. ج ، غَمَزات. رجوع به غَمز شود.
غمزه. [ غ َ زَ / زِ ] (ع مص ، اِمص ) غمزه. رعنایی بود و چشم برهم زدن. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رعنایی چشم و برهم زدن چشمک باشد و پندارم تازی است. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). چشم برهم زدن و رعنایی باشد به کرشمه. (فرهنگ اوبهی ). حرکت چشم و مژه برهم زدن باشد از روی ناز، و بعربی نیز همین معنی دارد.(برهان قاطع). چشم برهم زدن معشوق ، و عرب نیز این را غمزه گویند.
(صحاح الفرس ). به ابرو و چشم اشارت کردن معشوق. (غیاث اللغات ). چشم برهم زدن به کرشمه. و صاحب نفایس گوید عربی است.
(فرهنگ رشیدی ). اشاره کردن به چشم ، و اشاره کردن ابرو و مژگان را نیز گفته اند.
(از آنندراج ). اشارات لطیف خوبان با چشم و ابرو و مژگان. ج ، غمزگان. صاحب آنندراج گوید: غمزه با لفظ زدن و کردن استعمال شود، و این کلمات و ترکیب ها از صفات آن است : شوخ ، بیباک ، بی نیاز، مست ، بدمست ، رنگین ، سرکش ، ستم انگیز، خونریز، خونخوار، جانسوز، جهانسوز، جادو، جادوفریب ، کافر، راحت گذار، اسلام دشمن ، قتال ، رهزن ، فتان ، فتنه گر، مردم شکار، صیدافکن ، زهرپرور، نشترزن ، سنان ، خنجرفکن ، خنجرگذار، ناوک انداز، پرفن ، پرگار، حاضرجواب ، مسلول ، دلجوی ، سحرآفرین ، خاراشکاف ، چابک عنان ، چالاک ، خفته ، نیمخواب ، زودآشنا. کلمات و ترکیبات زیر نیز از تشبیهات آن است : شاهباز، تیر خدنگ ، ناوک پیکان ، کیش ، نیش ، نشتر، تیغ و شمشیر :
بتی که غمزه اش از سندان کند گذاره
دلم بمژگان کرده ست پاره پاره.