تا لب ایوان شما : فریدون مشیری (لحظه ها و احساس)
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما
تا لب ایوان شما : فریدون مشیری (لحظه ها و احساس)
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما
یوسف : فریدون مشیری (از دیار آتشی) دردی اگر داریّ و همدردی نداری، با چاه آن را در میان بگذار! با چاه!...
خاطره : احمد شاملو شب سراسر زنجیر ِ زنجره بود تا سحر، سحرگه بهناگاه با قُشَعْریرهی درد در لطمهی جان...
نیایش «هوشنگ ابتهاج» آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کردهاست، آسمانت که ز خمخانه حافظ قدحی آوردهاست، کوهسارت...
مرثیه جنگل «هوشنگ ابتهاج» شب همه غم های عالم را خبر کن بنشین و با من گریه سر کن گریه...