شبانه : احمد شاملو (دشنه در دیس)
شانهات مُجابم میکند
در بستری که عشق
تشنگیست
زلالِ شانههایت
همچنانم عطش میدهد
در بستری که عشق
مُجابش کرده است.
اردیبهشتِ ۱۳۵۴
شبانه : احمد شاملو (دشنه در دیس)
شانهات مُجابم میکند
در بستری که عشق
تشنگیست
زلالِ شانههایت
همچنانم عطش میدهد
در بستری که عشق
مُجابش کرده است.
اردیبهشتِ ۱۳۵۴
تا لب ایوان شما : فریدون مشیری (لحظه ها و احساس) نرسد دست تمنا چون به دامان شما می توان چشم دلی...
یوسف : فریدون مشیری (از دیار آتشی) دردی اگر داریّ و همدردی نداری، با چاه آن را در میان بگذار! با چاه!...
خاطره : احمد شاملو شب سراسر زنجیر ِ زنجره بود تا سحر، سحرگه بهناگاه با قُشَعْریرهی درد در لطمهی جان...
نیایش «هوشنگ ابتهاج» آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کردهاست، آسمانت که ز خمخانه حافظ قدحی آوردهاست، کوهسارت...