غزل شمارهٔ ۳۲۹ دیوان شمس (مولانا) غزلیات
گنجور » مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹
بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
بیایید بیایید که دلدار رسیدهست
بیارید به یک بار همه جان و جهان را
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدهست
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید
بر آن یار بگریید که از یار بریدهست
همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیدهست
چه روزست و چه روزست چنین روز قیامت
مگر نامه اعمال ز آفاق پریدهست
بکوبید دهلها و دگر هیچ مگویید
چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیدهست
پخش
قبلی
پخش
بعدی
توقف
🔒
بیصدا
حداکثر صدا
نیاز به بروزآوری
جهت خوانش شعر شما یا باید از مرورگر جدیدی همچون فایرفاکس استفاده کنید یا افزونه فلش مرورگرتان را بروزآوری کنید.