در آستانه
- شعر و ادب
حکایت «احمد شاملو» مطرب درآمد
حکایت : احمد شاملو (در آستانه) مطرب درآمد با چکاوکِ سرزندهیی بر دستهی سازش. مهمانانِ سرخوشی به پایکوبی برخاستند. از…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
هاسمیک «احمد شاملو» با آیدا، در ستایش بانوی «مادر»
هاسمیک : احمد شاملو (در آستانه) با آیدا، در ستایشِ بانوی «مادر» با خوشههای یاس آمده بودی تأییدِ حضورت کس…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
ظلمات مطلق نابینایی «احمد شاملو» به ایرج کابلی
ظلماتِ مطلقِ نابینایی : احمد شاملو (در آستانه) به ایرج کابلی ظلماتِ مطلقِ نابینایی. احساسِ مرگزای تنهایی. «ــ چه ساعتیست؟…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
حجم قیرین نهدرکجایی… «احمد شاملو» به واحد اسکندری
حجمِ قیرینِ نهدرکجایی… : احمد شاملو (در آستانه) به واحد اسکندری حجمِ قیرینِ نهدرکجایی، نادَرکجایی و بیدرزمانی. و آنگاه احساسِ…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
درپیچیده به خویش… «احمد شاملو» به زرینتاج و نورالدین سالمی
درپیچیده به خویش… : احمد شاملو (در آستانه) به زرینتاج و نورالدین سالمی درپیچیده به خویش جنینوار که پیرامنت انکارِ…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
طبیعت بیجان «احمد شاملو» به میترا اسپهبد
طبیعتِ بیجان : احمد شاملو (در آستانه) به میترا اسپهبد دستهی کاغذ بر میز در نخستین نگاهِ آفتاب. کتابی مبهم…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
در آستانه «احمد شاملو» باید استاد و فرود آمد
در آستانه : احمد شاملو (در آستانه) باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد، چرا که…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
خلاصهی احوال «احمد شاملو» چیزی به جا نماند
خلاصهی احوال : احمد شاملو (در آستانه) چیزی به جا نماند حتا که نفرینی بدرقهی راهم کند. با اذانِ بیهنگامِ…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
آن روز در این وادی… «احمد شاملو» به یاد زندهی جاودان مرتضا کیوان
آن روز در این وادی… : احمد شاملو (در آستانه) به یادِ زندهی جاودان مرتضا کیوان آن روز در این…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
خاطره «احمد شاملو» شب سراسر زنجیر زنجره بود
خاطره : احمد شاملو (در آستانه) شب سراسر زنجیرِ زنجره بود تا سحر، سحرگه بهناگاه با قُشَعْریرهی درد در لطمهی…
بیشتر بخوانید »