اسیر
- شعر و ادب
گمگشته «فروغ فرخزاد، اسیر» من به مردی وفا نمودم و او
گمگشته : فروغ فرخزاد (اسیر) من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم هر…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
از یاد رفته «فروغ فرخزاد، اسیر» یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
از یاد رفته : فروغ فرخزاد (اسیر) یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
ناشناس «فروغ فرخزاد، اسیر» بر پرده های در هم امیال سر کشم
ناشناس : فروغ فرخزاد (اسیر) بر پرده های در هم امیال سر کشم نقش عجیب چهره یک ناشناس بود نقشی…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
چشم به راه «فروغ فرخزاد، اسیر» آرزویی است مرا در دل
چشم به راه : فروغ فرخزاد (اسیر) آرزویی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد هر دم…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
آیینهٔ شکسته «فروغ فرخزاد، اسیر» دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
آیینهٔ شکسته : فروغ فرخزاد (اسیر) دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
دعوت «فروغ فرخزاد، اسیر» تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم
دعوت : فروغ فرخزاد (اسیر) تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
خسته «فروغ فرخزاد، اسیر» از بیم و امید عشق رنجورم
خسته : فروغ فرخزاد (اسیر) از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
بازگشت «فروغ فرخزاد، اسیر» ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
بازگشت : فروغ فرخزاد (اسیر) ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ تا نیمه شب به…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
نقش ِ پنهان «فروغ فرخزاد، اسیر» آه ، ای مردی که لبهای مرا
نقش ِ پنهان : فروغ فرخزاد (اسیر) آه ، ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای…
بیشتر بخوانید » - شعر و ادب
بیمار «فروغ فرخزاد، اسیر» طفلی غنوده در بر من بیمار
بیمار : فروغ فرخزاد (اسیر) طفلی غنوده در بر من بیمار با گونه های سرخ تب آلوده با گیسوان در…
بیشتر بخوانید »