شعر و ادب

گفتم بهار «حمید مصدق» بخش۶

بخش۶ : حمید مصدق (با خویشتن نشستن در خود شکستن)

گفتم بهار

خنده زد و گفت

ای دریغ

دیگر بهار رفته نمی اید

گفتم پرنده ؟

گفت اینجا پرنده نیست

اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست

گفتم

درون چشم تو دیگر ؟

گفت دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست

اینجا به جز سکوت سکوتی گزنده نیست

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا