شعر و ادب

پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید «فریدون مشیری» بدرود

بدرود : فریدون مشیری (بهار را باورکن)

پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید

آفتاب زرد کم کم نهفت

بر سر گیسوی گندم زارها

بوسه بدرود تابستان شکفت

از تو بود ای چشمه جوشان تابستان گرم

گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید

از تو بود از گرمی آغوش تو

هر گلی خندید و هر برگی دمید

این همه شهد و شکر

از سینه پر شور تست

در دل ذرات هستی نور تست

مستی ما از طلایی خوشه انگور تست

راستی را بوسه تو بوسه بدرود بود

بسته شد آغوش تابستان ؟

خدایا

زود بود 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا