شعر و ادب

و به من خندیدی «حمید مصدق» سیب

و به من خندیدی : حمید مصدق (آبی، خاکستری، سیاه)

و به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ،

سالهاست که در گوش من آرام،

آرام

خش خِش گام ِ تو تکرار کنان ،

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا ،

– خانه کوچک

ما سیب نداشت

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا