شعر و ادب

می‌خواهم از تو شنوم «هوشنگ ابتهاج»

می‌خواهم از تو شنوم : هوشنگ ابتهاج (تاسیان)

می خواهمت سرود بت ِ بذله گوی من

روی لبش شکفت گل ِ آرزوی من

خندید آسمان و فرو ریخت آفتاب

در دیده ی امیدم باران ِ روشنی

جوشید اشک ِ شادی ازین پرتوافکنی

بخشید تازگی به گل ِ گلشن ِ شباب

می خواهمت شنفتم و پنداشتم که اوست

پنداشتم که مژده ی آن صبح ِ روشن است

پنداشتم که نغمه ی گم گشته ی من است

پنداشتم که شاهد ِ گمنام آرزوست !

خواب ِ فریب باز ز لالایی امید

در چشم ِ آزمایش ِ من آشیانه ساخت

نای امید باز نوای هوس نواخت

باز از برای بوسه دل ِ خواهشم تپید

می خواهمت شنفتم و دنبال ی این سرود

رفتم به آسمان ِ فروزنده ی خیال

دیدم چو بازگشتم ازین ره شکسته بال

این نغمه ، آه ! نغمه ی ساز ِ فریب بود

می خواهمت بگو و دگرباره ام بسوز

در شعله ی فریب ِ دم دلنشین خویش

تا نو کنم امید ِ شکیب آفرین ِ خویش

آری تو هم بگو که درین حسرتم هنوز

پایان این فسانه ی ناگفته ی تو را

نیرنگ این شکوفه ی نشکفته ی تو را

می دانم و هنوز ز افسون ِ آرزو

در دامن ِ سراب ِ فریبنده ی امید

در جست و جوی مستی ِ این جام ناپدید

می خواهم از تو بشنوم ، ای دلربا ، بگو !

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا