شعر و ادب

من از کدام دیار آمدم که هر باغش «حمید مصدق» بخش۱۲

بخش۱۲ : حمید مصدق (از جدایی ها ( دفتر دوم))

من از کدام دیار آمدم که هر باغش

هزار چلچله راگور گشت و بی گل ماند

من از کدام دیار آمدم که در دشتش

نه باغ بود و نه گل

تیر بود و مردن بود

و در تب تف مرداد

جان سپرد

گذشت تابستان

دگر بهار نیامد

و شهر شهر پریشیده

بی بهاران ماند

و دشت سوخته در انتظار باران ماند

امید معجزه یی ؟

نه

امید آمدن شیر مرد میدان ماند

اگر چه بر لب من از سیاهی مظلم

و پایداری شب

ناله هست و شیون هست

امید رستن از این تیرگی جانفرسا

هنوز با من هست

امید

آه امید

کدام ساعت سعدی

سپیده سحری آن صعود صبح سخی را

به چشم غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا