شعر و ادب

من آن طفل آزادهٔ سر‌خوشم «فریدون مشیری» خار

خار : فریدون مشیری (ابر و کوچه)

من آن طفل آزادهٔ سر‌خوشم

که با اسب آشفتهٔال خیال

درین کوچه پس کوچهٔ ماه و سال

چهل سال نا‌آشنا رانده‌ام

ز سیمای بیرحم گردون پیر

در اوراق بیرنگ تاریخ کور

همه تازه‌های جهان دیده‌ام

همه قصه‌های کهن خوانده‌ام

چهل سال

در عین رنج و نیاز

سر از بخشش مهر پیچیده‌ام

رخ از بوسهٔ ماه گردانده‌ام

به خوش باش حافظ که جانانم اوست

به هر جا که آزاده‌ای یافتم

به جامش اگر می‌توانسته‌ام

می افکنده‌ام گل برافشانده‌ام

چهل سال اگر بگذراندم به هیچ

همین بس که در رهگذار وجود

کسی را به‌جز خود

نگریانده‌ام

چهل سال چون خواب بر من گذشت

اگر عمر گل هفته‌ای بیش نیست

خدایا نه خارم…

چرا مانده‌ام؟!

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا