شعر و ادب

غم آمده، انگشت بر در می ‌زند «فریدون مشیری» بیگانه

بیگانه : فریدون مشیری (ابر و کوچه)

غم آمده، غم آمده، انگشت بر در می ‌زند

هر ضربهٔ انگشت او بر سینه خنجر می ‌زند

ای دل بکش یا کشته شو؛ غم را در این‌جا ره مده

‌گر غم در این‌جا پا نهد، آتش به جان درمی ‌زند

از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا؟

غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می ‌زند

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا