شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۶۱۶ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۶۱۶

 
چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند
جز پادشه بی‌چون قدر تو کجا داند
عالم ز تو پرنورست ای دلبر دور از تو
حق تو زمین داند یا چرخ سما داند
این پرده نیلی را بادیست که جنباند
این باد هوایی نی بادی که خدا داند
خرقه غم و شادی را دانی که که می‌دوزد
وین خرقه ز دوزنده خود را چه جدا داند
اندر دل آیینه دانی که چه می‌تابد
داند چه خیالست آن آن کس که صفا داند
شقه علم عالم هر چند که می‌رقصد
چشم تو علم بیند جان تو هوا داند
وان کس که هوا را هم داند که چه بیچارست
جز حضرت الاالله باقی همه لا داند
شمس الحق تبریزی این مکر که حق دارد
بی مهره تو جانم کی نرد دغا داند

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا