شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۳۵۲ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۳۵۲

 
چو با ما یار ما امروز جفتست
بگویم آنچ هرگز کس نگفته‌ست
همه مستند این جا محرمانند
میندیش از کسی غماز خفته‌ست
خزان خفت و بهاران گشت بیدار
نمی‌بینی درخت و گل شکفته‌ست
اگر یک روز باقی باشد از دی
زمین لب بسته است و گل نهفته‌ست
هلا در خواب کن اوباش تن را
که گوهرهای جانی جمله سفته‌ست
خمش کن زردهی زان در نیابی
وگر محرم شوی بستان که مفتست

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا