شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۲۵۶۸ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۲۵۶۸

 
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
داریم سری کان سر بی‌تن بزید چون مه
گر گردن ما دارد در عشق تو باریکی
شاهیم نه سه روزه لعلیم نه پیروزه
عشقیم نه سردستی مستیم نه از سیکی
من بنده خوبانم هر چند بدم گویند
با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی
عشاق بسی دارد من از حسد ایشان
بیگانه همی‌باشم از غایت نزدیکی
روپوش کند او هم با محرم و نامحرم
گویند فلان بنده گوید که عجب کی کی
طفلی است سخن گفتن مردی است خمش کردن
تو رستم چالاکی نی کودک چالیکی

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا