شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۲۰۲۵ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

 
ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه می‌اندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوخته‌ام آبی زن
که تویی دلبر پرخون جگران
ز غمم همچو کمان تیر مزن
چه زنی تیر سوی بی‌سپران
با گل از تو گله‌ها می‌کردم
گفت من هم ز ویم جامه دران
گفت نرگس که ز من پرس او را
که منم بنده صاحب نظران
که چو من جمله چمن سوخته‌اند
ز آتش او ز کران تا به کران
مه و خورشید ز عشق رخ او
اندر این چرخ ز زیر و زبران
بحر در جوش از این آتش تیز
چرخ خم داده از این بار گران
کوه بسته‌ست کمر خدمت را
که شماریش ز بسته کمران
بانگ ارواح به من می‌آید
که بگو حالت این بی‌صوران
با کی گویم به جهان محرم کو
چه خبر گویم با بی‌خبران
ظاهر بحر بود جای خسان
باطن بحر مقام گهران
ظاهر و باطن من خاک خسی
کو بر این بحر بود ره گذران
غزل بی‌سر و بی‌پایان بین
که ز پایان بردت تا به سران

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا