شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۱۴۴۳ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۴۴۳

 
بشستم تخته هستی سر عالم نمی‌دارم
دریدم پرده بی‌چون سر آن هم نمی‌دارم
مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پرورده‌ست
ملامت کی رسد در من که برگ غم نمی‌دارم
چنان در نیستی غرقم که معشوقم همی‌گوید
بیا با من دمی بنشین سر آن هم نمی‌دارم
دمی کاندر وجود آورد آدم را به یک لحظه
از آن دم نیز بیزارم سر آن هم نمی‌دارم
چه گویی بوالفضولی را که یک دم آن خود نبود
هزاران بار می گوید سر آن هم نمی‌دارم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا